ایلماهایلماه، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 9 روز سن داره

تولد اولین نی نی ما

بعد عروسي چي شد؟؟

به به عجب نظرات قشنگي.هميشه از اين كارا بكنين لطفا... جاي همگي خالي بود شب عروسي پسرخاله بهزاد كلي رقصيديم.وكليني خوش گذشت... زن داداش اينا كه نتونستن بيان ولي من جاش رقصيدم. شب عروسي من واسه خاطر موهام چون هم كوتاه بود و هم فرفري،كلاه گيس گذاشته بودم؛همه درعجب بودن كه چيكار كردي موهات صاف شده؟ منم به روي خودم نياوردم.خداييش موي صاف بهم بيشتر مياد تا فرفري ولي اونم قشنگه! دوست دارم.من كه هميشه  دعا ميكنم موهاي ني ني جوني فر نشه.اما شميم جونيم ميگه نه من فرفری دوست دارم،بايد موهاش به تو بره كه عمه اش ميشي. خب گناه داره طفلي.... به هرحال جاي همگي خالي بود و خيلي خوش گذشت. فرداي عروسي ما رفتيم تهران؛يه عروسي ديگه.اونجا...
25 شهريور 1390

عروسي

سلام سلام سلام اول ازهمه به ني ني جونيم سلام بدم،بعدش به همه كسايي كه دارن ميخونن... اين جمعه عروسيه پسرخالمه؛بهزاد. همگي در تكاپو و بدوبدو هستن!!! ديروز هم وسيله هاي عروس رو واسش برديم؛ولي با عرض پوزش نميدونم اسم مجلسش چيه.هركي ميدونه بگه... بگردم سليقه رو؛وسيله هاش خيلي ناز بود.اي شالله بسلامتي تازه همشونو من تزيين كردم،پس چي فكر كردين!!! منم كه باسليقه... خلاصه بگم كه جمعه قراره بتركونيم؛ فقط مثل اينكه زن داداشيم نمياد.اخه هم فرداش امتحان داره و هم با اين جاده خفن شهرمون عمرا بتونه بياد. يعني جاده اينقد پيچ پيچيه كه حد نداره؛ني ني مون فقط ميچرخه.سرگيجه ميگيره والا.. حالا معلوم نيس؛شايد بيان،شايدم نيان. اي شاالله كه ميا...
15 شهريور 1390

عيدتان مبارك...

       و باز هم يك رمضان ديگر به اتمام رسيد.چقدر زود گذشت... عيد قشنگيه و همه مون خوشحاليم.يك ماه قشنگ ديگه تموم شد؛هركسي كه روزه گرفته خب قبول باشه اي شاالله...هركسي هم كه مثل من نصف و نيمه گرفته بازم قبول باشه ..اي شالله سال بعد قسمت بشه تمامشو بگيريم. فوت بابا بزرگ زن داداشيم باعث شده تا زن داداشي عروسي نتونه بياد.عروسي پسرخاله بهزاده ديگه...دقيقا هفته اينده..جمعه...18 شهريور اي شاالله خوشبخت بشن هركي كه تازه ميره خونه خودش. اي شاالله همه جوونا عاقبت بخير بشن..بگين اي شاالله.. عيدتان مبارك دوستان... ...
9 شهريور 1390

فوت بابابزرگ

سلام عزيز دل عمه فاطمه چطوري نفسم؟؟ امروز اومدم يك خبر بد بهت بدم،قول ميدم ديگه باخبراي بد بد نيام. ميدوني چي شده؟؟ ديروز بابابزرگ مامانيت رفت پيش خدا خيلي ناراحت شدم.خيلي زياد گفتم بيام و به تو بگم تا شايد تو هم بخواي بري پيشش؛اخه تو ميتوي بري پيش خدا برو و از خدا بپرس حتما بهت نشون ميدم بابا بزرگو اخه منم نميشناسمش كه بگم چه شكلي بوده!!! به خدا بگو كه خيلي دوسش دارم و عاشقانه منتظر حرفاشم.بگو عمه جونيت عاشق خداس و بس... بگو منتظره تا حرف دلشو بشنوي و بگي باشه بنده من اينم به خاطر گل روي ني ني تون. از خدا تشكر كن واسه نعمتايي كه بهمون داده واسه اينكه تورو بهمون داده تشكر كن. بگو هممون دوسش داريم. ...
8 شهريور 1390

ماماني دانشگاه قبول شده

سلام عمه جونی !! الهی فدات بشم من پس کی میای؟؟ من که دق کردم بخدا امروز دلم برات خیلی تنگ شده گفتم بیام و باهات یکم حرف بزنم. راستی یه خبر خوب مامانیت مرحله اول دانشگاه قبول شده؛یعنی مجاز شده. ولی یادم رفت رتبشو بپرسم.مامانیت رشتش انسانیه و با اینکه اصلا هیچی نخونده بود مجاز شده. بابا ایول دم زن داداشیم گرم. من دلم خیلی برات تنگ شده؛دوس دارم زودی بیای.هروقت این نی نی کوچولو ها رو بابا مامان باباهاشون میبینم دلم میخواد بگیرمشون محکم بغلشون کنم و ببوسمشون !! اخ که چقدر انتظار سخت و دردناکه؛ولی خب دیگه می ارزه . حالا انتظار بدنیا اومدنت بماند؛بعدش که بزرگ شی و صحبت کنی  و راه بری و بگی بابا و مامان. بگی عمه فاطمه اوه کلی ...
1 شهريور 1390
1